ای سهی قدّ ترا سرو و صنوبر بندهای
عالمی حُسن ترا چاکر و چاکر بندهای
نرگس شوخ ترا جادوی کشمیر غلام
سحر ابروی ترا مانی و آزر بندهای
ای سر زلف ترا سنبل رعنا خادم
وی رخ خوب ترا لالهٔ احمر بندهای
بسته در زلف دل خلقی و چشمت بیمار
بهر خسته بکن آزاد سراسر بندهای
نرگس مست ترا سنبل رعنا خادم
سرو آزاد ترا همچو صنوبر بندهای
بوسهای دادی و گفتی که بده جان عزیز
با کس این نرخ نکردهست مقرّر بندهای
هست گیسو و رخ و نرگس جادوی ترا
سنبلش خادم و گل چاکر و عبهر بندهای
خلقی از ناز تو مُردند و ترا خود غم نیست
آری از مردن خر غم نخورد خر بندهای
گفته بودی که چه بیمهر و وفای است جلال
به وفای تو که اینها نبود در بندهای