دل که از من گشت ناپیدا کجاست؟
یا رب آن شوریده شیدا کجاست؟
مدّتی شد تا ندیدم روی دوست
من چنین تنها و او تنها کجاست؟
بی رخش تاریک باشد چشم من
دست بر هر جا نهم کاین جا کجاست؟
ای فلک در جنب آن رخسار ماه
پایه خورشید بنگر تا کجاست؟
پیش ازین در خواب می دیدم خیال
وین زمانم خواب در شبها کجاست ؟
نیستی ای سرو هم بالای دوست
سر به بالا کن که این بالا کجاست؟
عالمی در ظلمت غم سوختند
پرتوی زان عارض زیبا کجاست؟
تا برآیند از دل و جان عالمی
عشوه ای زان نرگس شهلا کجاست ؟
تا به تن جان و جهان باز آورد
نکهتی زان زلف عنبرسا کجاست؟
تا شود آب از خجالت درّ ناب
نکته ای زان لعل شکرخا کجاست؟
ره نمی داند به سوی او جلال
آخر آن دُردانه دریا کجاست؟