بی تو به گلشنم نکشد دل به باغ هم
با تو به درد خوش بردم دل به داغ هم
جایی که آفتاب رخت نور گسترد
آنجا چه جای شمع و چه جای چراغ هم
با قامت چو سرو تو و سبزه خطت
ما را چه حاجت است به باغ و به راغ هم
آورد بویی از خم زلفت نسیم صبح
شد خانهام ز مشک معطر دماغ هم
ای شاهدی نه عاشق گل بلبل است و بس
بشنو حدیث عشق ز قمری و زاغ هم