شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

دل دید قدت ز قامت افتاد

در واقعۀ قیامت افتاد

جان رفت که دل رهاند از عشق

خود نیز در این ملامت افتاد

هر کو به سلام عشق آمد

آنجا ز رهی سلامت افتاد

وان کو نکشید جام عشقت

آخر به رهی ندامت افتاد

هر کس که بداد دین به دنیا

سودش همگی غرامت افتاد

در عشق تو شاهدی در افتاد

یارب که بدین ملامت افتاد