بهر خدنگ کز آن یار برگزیده رسد
چه خرمی که مر آن بر دل رسیده رسد
به سمع هر که رسد نکته ای ز حسن رخت
سرور و ذوق و صفا بر دلش ندیده رسد
بلا و محنت و دردی که می رسد به درون
ز جان و دل مشمارش که هم زدیده رسد
بسوخت رشته جانم ز سوز رشته چنگ
ببین چه سوز از آن برکسی خمیده رسد
به لطف کوش و کرم ورز زان که ذکر جمیل
به جد و حسن و جمال از ره حمیده رسد
رسید لذت شعر تو شاهدی به مذاق
که لذت دهن از میوه رسیده رسد