هرچه آن سرو ناز میگوید
شرح عمر دراز میگوید
پیش نازش دل شکسته ما
روز و شب از نیاز میگوید
چون حدیث از دهان او گذرد
دل سخن را به راز میگوید
حال خود را به شمع پروانه
بس به سوز و گداز میگوید
دل به تنگ است از رقیب که او
سخن رفته باز میگوید
شاهدی را دلش چو میسوزد
سوز با اهل ساز میگوید