حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

جاءَ الصَّبا بِعِطر رَیاحین و الزَّهَر

از زلف یار می‌رسد این باد مُشک‌اثر

پیک خجستهٔ مقدم فرخنده مرحبا

اهلا حمام کعبة لیلای ما الخبر

در آرزوی سرو قد خوش‌خرام او

القلب طول عمری فی دربها انتظر

آدم به این جمال نیامد به این جهان

حوراء جَنَّةٌ هِیَ ماهٰذِه بَشَر

ساقی به یاد روی صبیحی صبوحی آر

قَد شوشت نسیم صبا طُرَّةُ السَّحَر

تا کی نهان به مشرق خُم آفتاب می

گاه الصباح یسفر و الدیک قد نعر

آن می که آب خضر هوادار درد اوست

آن می که نور موسی از آن یافت یک شرر

مشکات دل فروغ ز مصباح باده یافت

ان او مضت ز جاجتها یخطف البصر

می سد فکر فاسد یاجوج مفسد است

اشرار ارض قلبک اسرار لاتذر