ترا دوشینه بر لب جام و غیر اندر مقابل بود
مرا از رشک بر لب جان و می خونابهٔ دل بود
ز کنج بیضه تا رفتم پرم در دام افتادم
به عمرم گر پر افشاندم همان در وقت بسمل بود
بگشتم صفحهٔ روی زمین هر خطه پیمودم
به غیر از نقش زیبای تو یکسر نقش باطل بود
همانا از تو نوری تافت بر آدم که شد مسجود
وگرنه کی چنین تعظیم بهر قبضهٔ گل بود
من ار خارم ولی چون تو گلی دارم که گل دارم
من ار قلبم ولی اسرار قلب اکسیر کامل بود