نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

ای صورت زیبای تو مرآت معانی

سرگشته چو پرگار به تصویر تو مانی

در جنس ملک گر بشری هست تو اویی

در نوع بشر گر ملکی هست تو آنی

جسمی اگر ای مایهٔ جان جسم بهشتی

جانی اگر ای قوّت تن جان جهانی

سهو است به جد تنگ کشیدن به کنارت

زین سان که تو نازک‌تن و باریک‌میانی

آرش نه ای ترک توزۀ سست کن از تبر

بر ساعد سیمین نسزد سخت کمانی

نامی ز دهان تو شنیدیم در افواه

جستیم و ندیدیم از آن نام نشانی

گر وصل دهانت طلبد دل مکنش منع

نبود عجب از پیر تمنای جوانی

گویم که شب از نالۀ دل سخت تو شد نرم

چون روز شود باز ببینم که همانی

گفتند به دور زنخش آب حیات است

خود را به چه انداختم از راه ندانی

جرم از دل ما نیست که امکان سلامت

از تیر نظر نیست که تیری‌ست نهانی

ای جان به ترازیّ بهای تو سبک‌سنگ

درّی چو تو کس یاد ندارد به گرانی