نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

جان در خور خدنگ تو ابرو کمان نبود

ورنه دل رقیق تو نامهربان نبود

صد بار کشته بود ز جورم نهیب هجر

گر بوسۀ وداع مر احرز جان نبود

دیدم بخواب دوش که هم بستر منی

هر گر به بخت خفته مرا اینگمان نبود

گفتم ببوسه جان دهمت سر کشیدو گفت

در ملک حسن بوسه چنان رایگان نبود

هر صبحدم که بی تو به بستم بناقه باز

فریاد من کم از جرس کاروان نبود