در پردهٔ حُسن روی تو شد پردهدر مرا
ای وای اگر ز پرده درآید به در مرا
جز خون دل که ریزدم از دیده بر کنار
حاصل نشد ز نخل محبت ثمر مرا
سر بر نگیرم از درت ار فیالمثل به سر
ریزند سنگ طعنه ز هر بام و در مرا
گم گشت دل به ظلمت زلفش خدای را
کو خضر رهروی که شود راهبر مرا؟
دست طلب نمیکشم از پایبوس تو
خواهد اگر به کوی تو فرسود سر مرا