مرا آن لبت خندان تازه
بتن هردم فرستد جان تازه
بچشم جان تازه هر زمانی
ناید چهره جانان تازه
دهد هر ساعتی طفل دلم را
نگارین شیر از پستان تازه
ز دریای دل و جانم برآرد
دمادم لولو مرجان تازه
برون آید مرا در جان و در دل
هزاران روضه و بستان تازه
نماید هر زمانی معجزی نو
بیارد حجت و برهان تازه
ولیعهد خودش سازد دگر بار
نویسد بهر او فرمان تازه
قدیمی عهد را سازد مجدد
کند با مغربی پیمان تازه