ایجمال تو در جهان مشهور
لیکن از چشم انس و جان مستور
نور رویت بدید ها نزدیک
لیکن از دیدنش نظر ها دور
غیر گرمی کجا کند ادراک
ز آفتاب منیر تابان کور
گرچه باشد عیان چه شاید دید
قرص خورشید را بدیده مور
هم بتو میتوان ترا دیدن
بل توئی ناظر و توئی منظور
مدتی این گمان همیبردم
که منم ذاکر و تویی مذکور
شد یقینم کنون که غیر توست
ذاکر و ذکر و شاکر و مشکور
مهر رویت چو تافت بر عالم
یافت ذرّات کاینات ظهور
گشت پیدا از عکس زلف و رخت
در جهان کفر و دین و ظلمت و نور
لب شیرین او چشم فتانت
در زمانه فکنده متنه و شور
مغربی را مدام تز لب و چشم
در جهان مست دارد و مخمور