مدعیی خود را به صورت علویان آراسته و به دعوی آن نسبت عالی برخاسته،
در دعوی وی عیان نه از صدق فروغ
هم دوش ز گیسوان گواهان دروغ
بر صاحبدلی درآمد، از جای بجست و وی را بر صدر نشاند و در صف نعال نشست. هر چه طلب داشت زیادت از آن عطا کرد و در وقت خروجش ادب مشایعه به جای آورد. اصحاب گفتند: ما این شخص را می شناسیم، نسبت وی از این نسبت دور است و دعوی وی در این صورت کذب و زور، نه پدرش را از این خاندان بویی است نه مادرش را در این خانواده رویی،
مادرش شهرگرد و خانه گداست
پدرش دیگ بند و دوک تراش
آن یکی از قبیله ارذال
وین دگر از طویله اوباش
صاحبدل گفت: آنچه ما کردیم نه لایق صادقان این خانواده است بلکه فراخور مدعیان از راه افتاده است!
هرکس ز خاندان نبوت نصیب یافت
تعظیم او وظیفه هر بی نصیب نیست
هست او غریب دهر به راه محبتش
گر مال و ملک و جاه ببازی غریب نیست