حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۵۱ - تغزّل

بحری ست محیط غم که در خون

یازد نفس شناوران را

چون بیضه شکسته، صعوهٔ عشق

پرواز عقاب شهپران را

۳

آن غنچه دهان که شرم لعلش

بر بسته زبان، سخنوران را

آورده به جوش خون حسرت

عنّاب تو بسته شکّران را

مژگان کجت لوای قامت

خم ساخته، تیغ جوهران را

۶

بسته ست نگاهت از کسادی

بازارچه ٔ ستمگران را

خامش نشود زبان ز شکرت

چون خامه، بریده حنجران را

هر پارهٔ دل ز تاب مهرت

اخگر شده، سینه مجمران را

۹

چون گل، زده چاک فرقت تو

جیب و بغل سمن بران را

صهبای حیات بخشد از نطق

یاقوت تو روح سروران را

یاد مژهٔ جگر فشارت

چنگال شکسته اژدران را

دست از دامان کبریایت

افتاده قصیر، قیصران را