حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۳

عشق تو بانگ زد به زمین و زمان همه

جستیم از این خروش ز خوب گران همه

از قول کن به ساغر دل باده ریختی

ای عالم از شراب لبت کامران همه

آیینه دار مهر تو، هر جا که ذره ایست

ای پرتو رخ تو به عالم عیان همه

در پیش سرو ناز تو، نازک نهالها

بستند دامن از دل و جان بر میان همه

در آرزوی جلوهٔ سرو بلند تو

پر می زند تَذَرو دل قدسیان همه

کثرت حجاب دیدهٔ عارف نمی شود

دارند بوی یوسف ما کاروان همه

بشنو چه خوش سرود حزین ، اوحدی ما

ای روشن از رخ تو زمین و زمان همه