هدف سینه ز من، ناوک مژگان از تو
سخت جانی ز من و سستی پیمان ازتو
کرد روزی که قضا، شادی و غم را قسمت
چشم خونبار ز ما شد، لب خندان از تو
گبر دیرینهٔ عشقم به حرم کارم نیست
دارم آتشکدهای در دل سوزان از تو
سر و سامان نثار تو کدام است مرا؟
در کفم چیست بگو، جان ز تو ایمان از تو
بوبت از غنچه پنهان ندمیده ست ولی
شوری افتاده به مرغان گلستان از تو
تو و مستوری حسن و من و رسوایی عشق
سینهٔ چاک ز من، عشوهٔ پنهان از تو
دل ناقوس فغانت چه خروشید حزین ؟
که خراشید دل گبر و مسلمان از تو