حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۹

ز بستر تا به کی پهلو پی تسکین بگردانم

خوشا روزی کزین محنت سرا بالین بگردانم

ندارد حاصلی، دیدیم فصل زندگانی را

چوگل تا چند اوراق دل خونین بگردانم؟

۳

در آتش افکنم از باده، کشکول گدایی را

به درها تا به کی این کاسهٔ چوبین بگردانم؟

ز مستوری پریشان خاطرم کو شور رسوایی

که دل در شهر بند طرّهٔ مشکین بگردانم؟

حزین در خرقهٔ سالوس آتش می زنم، تاکی

به امّید خریداران متاع دین بگردانم؟