مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۶۰ - در وهم افکندن کودکان اوستاد را

روز گشت و آمدند آن کودکان

بر همین فکرت ز خانه تا دکان

جمله اِستادند بیرون منتظر

تا درآید اول آن یار مصر

زانک منبع او بُدست این رای را

سَر امام آید همیشه پای را

ای مقلد تو مجو بیشی بر آن

کو بود منبع ز نور آسمان

او در آمد گفت اُستا را سلام

خیر باشد رنگ رویت زردفام

گفت استا نیست رنجی مر مرا

تو برو بنشین مگو یاوه هلا

نفی کرد اما غبارِ وهمِ بَد

اندکی اندر دلش ناگاه زد

اندر آمد دیگری گفت این چنین

اندکی آن وهم افزون شد بدین

همچنین تا وهم او قوت گرفت

ماند اندر حال خود بس در شگفت