تا به فرعون آمدند آن ساحران
دادشان تشریفهای بس گران
وعدههاشان کرد و پیشین هم بداد
بندگان و اسپان و نقد و جنس و زاد
بعد از آن میگفت هین ای سابقان
گر فزون آیید اندر امتحان
برفشانم بر شما چندان عطا
که بدرد پردهٔ جود و سخا
پس بگفتندش به اقبال تو شاه
غالب آییم و شود کارش تباه
ما درین فن صفدریم و پهلوان
کس ندارد پای ما اندر جهان
ذکر موسی بند خاطرها شدست
کین حکایتهاست که پیشین بدست
ذکر موسی بهر روپوشست لیک
نور موسی نقد تست ای مرد نیک
موسی و فرعون در هستی تست
باید این دو خصم را در خویش جست
تا قیامت هست از موسی نِتاج
نور دیگر نیست دیگر شد سراج
این سفال و این پلیته دیگرست
لیک نورش نیست دیگر زان سرست
گر نظر در شیشه داری گم شوی
زانک از شیشهست اعداد دوی
ور نظر بر نور داری وا رهی
از دوی و اعداد جسم منتهی
از نظرگاهست ای مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و جهود