حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴

مبادا رو کسی زان قبلهٔ ابرو بگرداند

که کافر می شود، از قبله هرکس رو بگرداند؟

درین وادی به حسرت مردم و چشم از صبا دارم

که گردم را به گردکعبهٔ آن کو بگرداند

محبت روشناس شهر عشقم کرد و می خواهد

دل رسوا، مرا درکوچهٔ گیسو بگرداند

به رغم عاشقان تاکی کند با بوالهوس گرمی

الهی خوی او را عشق آتش خو بگرداند

سبوی غنچه را بر طاق نسیان می نهد بلبل

اگر جام نگاه، آن نرگس جادو بگرداند

منم عاشق، به غیری جلوه ضایع می کنی تاکی؟

عنان ناز را کاش آن قد دلجو بگرداند

حزین افسرده ای، آهنگ گلزار محبّت کن

مزاج شعله را، آب و هوای او بگرداند