حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

اشکم از دیده به دنبال کسی می‌آید

ناله بر لب، پی فریادرسی می‌آید

آتشم گر زده‌ای، شمع‌صفت خندانم

شکر جور تو کنم، تا نفسی می‌آید

محمل ناز که در سینهٔ ما صحرایی‌ست؟

کز دل چاک صدای جرسی می‌آید

تهمت‌آلود، شود دامنش از غیرت عشق

هرکجا حسن، به دام هوسی می‌آید

سینهٔ چاک چه سازد به شکوه دل ما

فرّ سیمرغ کجا در قفسی می‌آید؟

خستگی مانع بیداد ستمکاران نیست

فتنه ز آن نرگس بیمار بسی می‌آید

تازه کردی روش حافظ شیراز، حزین

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید