حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

عالم تمام از رخ جانانه روشن است

از یک چراغ، کعبه و بتخانه روشن است

چون آفتاب، نور می آفاق را گرفت

گر کور نیستی ره میخانه روشن است

دارد رواق چشم ز خون دلم چراغ

تا باده هست، دیدهٔ پیمانه روشن است

امروز نیست بادهٔ دوشینه ات نهان

بر عالمی ز دیدن مستانه روشن است

از شمع آفتاب مثال سخن حزین

کلک سیاه روز تو را، خانه روشن است