بباید دانستن که تفاوت میان چیزها از جهت نزدیکی گروهی از آن باشد به علت خویش و دوری گروهی از علت خویش، و هر چه به علت نزدیک باشد قویتر از آن باشد کز علت خویش دورتر باشد، و مثال این چنانست که مادر و پدر کودک قویتر از کودک باشد به سبب آنک علت ایشان همه نبات است و مادر و پدر به علت خویش رسیدهاند و از نبات همیتوانند خوردن و کودک که از نبات غذا نمیتواند کشیدن تا نخست مادرش از نبات بخورد مر آنرا شیر بگرداند و آن وقت به کودک برساند، پس آن کودک از علت خویش که نبات است دور است و مادرش او و میان علت او میانجی است لاجرم ضعیف است و مادر و پدرش که به نبات رسیدهاند قویاند، و چون کودک به کشیدن غذا از نبات به میانجی مادر قوی شود آن وقت میانجی از میان برخیزد و او همچون مادر و پدر خویش گردد و ما دانیم که علت همه بودها کلمه باری سبحانه است، و آن کلمه یکی است و معلول او به حقیقت بیهیچ میانجی یکی لازم آید تا باز به میانجی آن یک معلول دیگر معلولات پدید آیند، بر مثال درختی که تخمی پدید آید تا باز به میانجی آن درخت از آن تخم شاخهای بسیار و برگها و بارها پدید اید، پس آن نخستین معلول عقل بود که قوت علت خویش بیمیانجی به تمامی پذیرفت و نفس از کلمه به میانجی عقل پدید آمد، پس خلافی نیست اندر آنکه آنچ پدید آمدن او از چیزی دیگر به ذات او باشد شریفتر از آن چیز باشد که پدید آمدن او از چیزی دیگر به ذات او باشد شریفتر از آن چیز باشد که پدید آمدن او از چیزی دیگر به میانجی دیگر باشد، و هرچند که اندر آن عالم خلاف نیست و آرام عقل و نفس بر کلمه باری است، نام دومی از بهر آن برایشان اوفتاده بر کلمه باری است، نام دومی از بهر آن برایشان اوفتاده است که نفس فائدهپذیر است و عقل فائدهدهنده است، و اگر نه چنین بودی نام دومی برایشان نیوفتادی و هر دو خود یکی بودندی، و اندر مردم خود این دو چیز موجود است که جز بدان نامها و معنیها مریشان را از یکدیگر نتوان شناختن، و آن آنست که هر مردمی را نفسی است که همیدانستی جوید و به نگاهبانی حاجتمند است و آن نگاهبان و دانشآموز او عقل است که چون نفس بر خویشتن سالاری کردن گیرد و ز جایگاه مخاطره نادانی پرهیزیدن گیرد گویند عاقل شد، و عقل را جز به نفس پدید آمدن نیست، و فعل نفس جز به جسد پیدا نشود، پس این سه مرتبت به یکدیگر پیوسته است که پیدا شدن فعل نفس از راه جسد است، و پیدا شدن اثر عقل بر نفس است و عقل را با جسد پیوستگی نیست بی میانجی نفس همچنانک از یکی سه پدید نیامد مگر به میانجی دو. و چون نفس مردم بی عقل ناتمام و خوار است دانیم که اندر عالم علوی همین حال موجود است، و نفس به عقل حاجتمند است.