تازان درآمد از در میدانش
چون ماه آسمان یکرانش
گوی و دلم دو کوی به پیشش در
هر دو غمی ز زخم فراوانش
این گوی خسته از مژه چشمش
وآن گوی جسته از سر چوگانش