جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۳۵

کرد تهمت حاسدی کز شهر یاران کهن

می رود جامی ز بس آزارهای نو به نو

بخردی گفتا چو نقد عمر خود یعنی سخن

می گذارد پیش ما هر جا که خواهد گو برو

چون ز کنجد روغن صافی تمام آمد برون

طبع گاوان است با کنجاره دل کردن گرو