به شب فروخته رو خانهٔ که میپرسی
به شمع ره سوی کاشانهٔ که میپرسی
به عشوه در حرم کعبه پرسیم خانه
چه کعبه و چه حرم خانهٔ که میپرسی
ز زلف و خال تو دلهای ما گرفتارند
خبر ز دامگه و دانهٔ که میپرسی
به هر زبان ز تو افسانهای و خستهدلان
نهاده گوش که افسانهٔ که میپرسی
دل هزار کس از عشق توست دیوانه
ولی تو از دل دیوانهٔ که میپرسی
ز جام لعل تو مست است عقل ازو هردم
حدیث ساغر و پیمانهٔ که میپرسی
یکیست گنج به ویرانه جهان جامی
سراغ گنج به ویرانهٔ که میپرسی