ای آن که گرد مه ز خط مشکین هلالی بستهای
بهر جنون ما ز نو نیکو خیالی بستهای
رنگین ز خون عاشقان شد رشته فتراک تو
یا بهر زینت رخش را گلگون دوالی بستهای
کم تافت عکس حال ما بر خاطرات چون آینه
تا از نم مژگان ما زنگ ملالی بستهای
ز اوراق علم ای مدعی تا اوج عرفان چون بری
گرچه ز پر کاغذین بر خویش بالی بستهای
بر لوح حسن از نو خطان بردی درین معنی سبق
کز لعل میمی کردهای وز مشک دالی بستهای
از روی و قد او دلا ترتیب وصفی کردهای
رمزی به ماهی گفتهای نخلی به سالی بستهای
از پیچش غم سرمکش جامی که میندهد صدا
تاری که بر عود سخن بیگوشمالی بستهای