ای ز چشمم اشک خونین ریخته
خون مردم را به خاک آمیخته
آن نه گلبرگ است بل کز رشک تو
گل شکوفه کرده خون برریخته
۳
بر سرآشفته حالان صد بلا
زلفت از هر تار مو آویخته
چشم و ابرویت پی تاراج دین
فتنه ها از گوشه ها انگیخته
قطع میدان فراقت چون کنم
توسن صبرم عنان بگسیخته
۶
خواسته رسم خطت نقاش صنع
سوده مشک ناب و برگل بیخته
هیچ دانی کیست جامی بر درت
بنده ای از خواجگی بگریخته