شراب لعل بده ساقیا که یک دو سه دم
رهم ز شغل سیه کاری دوات و قلم
به دل که چون ورق نانوشته پاکیزه ست
چرا کشم ز خیال دروغ و راست رقم
دلم ز رنگ دورنگی گرفته چند کنم
سواد شعر قرین با بیاض شعر به هم
به وصف روی غزالان غزلسرایی چند
به فکر قافیه پشتی چو زلف ایشان خم
کدورت خط و شعرم کجا برد ز ضمیر
بجز صفای می و لحن زیر و نغمه بم
ولی دریغ که طی شد ز بزمگاه امید
ز دستبرد لئیمان بساط لطف و کرم
سفال درد تو را بس ز دست دردکشان
حدیث جام مکن جامی و حکایت جم