چو خوش دمیده تو را خط به گرد آن عارض
بنفشه زار بود خط و گلستان عارض
قد تو سرو و تنت گل رخ ارغوان آمد
که دیده سرو گل اندام ارغوان عارض
ثبات و صبر و قرار دلم تمام به توست
خدای را که ز چشمم مکن نهان عارض
زمین شود همه مشک و گلاب چون تو روی
به راه مشک فشان زلف و خوی چکان عارض
رخت چو دیدم اشارت کنان آنک ماه
شد از اشارت دست منت نشان عارض
ز گل خجل شود از لاله منفعل گردد
به باغ اگر بنمایی به باغبان عارض
نما به تربیت قهر و لطف جامی را
زمان زمان سر زلف و زمان زمان عارض