جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

خوشا منازل سلمی و ربع و اطلالش

که برد رسم و اثر گردش مه و سالش

کدام کاخ سرافراخت زین نشیمن خاک

که دستبرد حوادث نکرد پامالش

عجب زناله به تنگم که ناگذشته زلب

یکی هنوز، رسد دیگری ز دنبالش

درآی ساقی و درده میی که پیش خرد

لقب عقیق مذاب است و لعل سیالش

بود که دولت مستی وبیخودی دهدم

خلاصی از غم او بار دهر و اقبالش

نسیج این غزل خوش که کس نیافته است

به قد عشق و وفا خلعتی به منوالش

هدیه ایست همانا کزان جهان مجنون

به نام جامی دلخسته کرده ارسالش