دل سپردم به دلبری که مپرس
سرو قدی سمنبری که مپرس
با رقیبان همه وفا و کرم
با اسیران ستمگری که مپرس
مردم چشمم ازخیال لبش
شد توانگر به گوهری که مپرس
می رسد دمبدم ز غمزه او
بر دلم زخم نشتری که مپرس
طوطی تلخ کامم از غم هجر
آرزومند شکری که مپرس
ای که پرسی ز قبله نظرم
طلعت ماه منظری که مپرس
او به خوبی سمر شد از جامی
جامی از وی سخنوری که مپرس