خوبرویان جهان رسم وفا نشناسند
قدر یاری و وفاداری ما نشناسند
جز ره عشق بتان راه دگر می جویند
اهل تقلید که راهی به خدا نشناسند
پای تا سر همه دردند اسیران تو لیک
چاره درد ندانند و دوا نشناسند
قاصدی محرم اسرار سراپرده تو
جز نسیم سحر و باد صبا نشناسند
چه درخشنده جبینی و فروزنده عذار
کز مهت جز به کمر یا به قبا نشناسند
مشکبویی و سیه چشم بدانسان که تو را
ز آهوی چین و غزالان خطا نشناسند
زرق و سالوس تو جامی به خراسان شد فاش
روی در مملکتی نه که تو را نشناسند