ای کاش من برآن سر کو خاک بودمی
تا پایمال آن بت چالاک بودمی
تا باد بردیم به سر کوی دوست کاش
مردم نبودمی خس و خاشاک بودمی
پاک است یار و دامن پاکش گرفتمی
ز آلایش وجود خود ار پاک بودمی
روز شکارگر شدیم بخت سازگار
من نیز سر درآن خم فتراک بودمی
گر اشک دامنم نگرفتی ز ضعف تن
همراه آه رفته بر افلاک بودمی
بایستیم به دست ازان زلف رشته ای
تا من رفوگر جگر چاک بودمی
گر جرعه ای ز ساغر جامی نخوردمی
کی رند و دردخواره و بیباک بودمی