سبزخطا و گلرخا تازهبهار کیستی
طرف کله شکستهای طرفه نگار کیستی
مرکب ناز زیر ران کرده کمان ز ابروان
ناوک غمزه بر کمان بهر شکار کیستی
من به میان موج غم دیده ز خواب شب تهی
تا تو به خواب خفتهای سر به کنار کیستی
میگذری که هیچ کس خاک نشد به راه من
بین که ز فرق تا قدم غرق غبار کیستی
من به خمار هجر تو تشنهجگر فتادهام
تا تو به جام وصل خود دفع خمار کیستی
بوی وصال غایبی یافتم ای صبا ز تو
قاصد کشور کهای پیک دیار کیستی
جامی و نکتههای خوش لیک تو هیچ گه بدو
گوش نمینهی که تو نکتهگزار کیستی