جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۴

گنج خوشی است کنج خرابات عاشقان

خوش دار خویش را به ملاقات عاشقان

بشنو به آب دیده جام و نیاز چنگ

در پای خم باده مناجات عاشقان

می باش تیزهوش که در کسوت مجاز

کشف حقیقت است مقالات عاشقان

در میکده روند و سر از کعبه برزنند

بنگر که تا کجاست کرامات عاشقان

شاهان به فر دولت شاهی مباهیند

باشد به ذل فقر مباهات عاشقان

برجای هر نظر ز مژه خون شان چکاند

زین گونه کرد یار مکافات عاشقان

رند و مقامرند و نظرباز و می پرست

اینست شرح جمله کمالات عاشقان

عکس جمال حوروشان حقایق است

غافل مشو ز سر خیالات عاشقان

جامی برآستانه خدمت مقام گیر

کار تو نیست سیر مقامات عاشقان