دردا که درآمد به درت پای به سنگم
شد پای گذشتن ز سر کوی تو لنگم
دربسته و دیواربلند است برون آ
کز تنگدلی با در و دیوار به جنگم
اول رخ من زرد شد آنگاه به خون سرخ
سودای تو گرداند بسی رنگ و رنگم
خلوتگه وصل است مکن بند قبا تنگ
کز پیرهنت هم من دلخسته به تنگم
شد قامت من چنگ و نوای طربم نیست
سر رشته وصل تو نیفتاد به چنگم
روی تو مرا آینه صنع الهیست
گو خط تو مپسند برآن آینه زنگم
گفتی که چو جامی ز سر جان بگذر زود
در معرض حکم تو چه امکان درنگم