که گوید سلام من مستهام
به جانان که کردهست در جان مقام
در او بس که گم کردهام خویش را
نمیدانم او کیست یا من کدام
همه اوست من در میان کیستم
نماندهست با من ز من غیر نام
اگر من به حرمت سلامش کنم
فمنه علیه یکون السلام
وگر او به رحمت خطابم کند
فمنه الیه یعود الکلام
بتان جان پا کند و ساری درآن
جمال ازل همچو باده مدام
ز جامی چه عیب ار خورد جام را
چو در مشربش عین بادهست جام