تا کی ای خواجه مهندس سخن نقطه و خط
در خط و کون و مکان نقطه عشق است فقط
نقطه خط گشته و خط حرف شده حرف حروف
گه به تبدیل صور گاه به تغییر نقط
هرچه بر لوح شهود تو بجز نقطه اصل
نقش بسته ست فروشوی که سهو است و غلط
نقطه دان نقطه نگر نقطه شوآخر که جز این
هر چه خواهی که کنی موجب بعد است و سخط
آب چون دور ز دریاست فرات است و شط است
چون رسد باز به دریا نه فرات است و نه شط
کاهلی کافری و گر مروی شیطنت است
روش کعبه روان نیست بجز سیر وسط
جامی از چاه طبیعت بدرآ تا بینی
سر« لودلی حبل لعلی الله هبط »