جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

اگر پرده برخیزد از روی کار

نبینی درین پرده جز روی یار

بدانی چو ظاهر شود پردگی

که هم پرده او بود و هم پرده دار

به هر نقش بندی چو پرده ازان

به بیرون در مانده ای پرده وار

درون را ازین نقشها پاک کن

که شاید بیابی درین پرده بار

به پرده درون نیست الا یکی

ز پرده برون است چندین شمار

گر از پرده وحدت آید برون

هزاران جهان بل هزاران هزار

مپندار جامی که داند نشست

به دامان وحدت ز کثرت غبار