جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

بی تو جان زندگی نمی خواهد

عمر پایندگی نمی خواهد

چون خطت خضر با وجود لبت

چشمه زندگی نمی خواهد

۳

بی فروغ جمال فرخ تو

بخت فرخندگی نمی خواهد

دل پراکنده دید زلف تو را

جز پراکندگی نمی خواهد

شاخ سنبل چو خامه پیش خطت

جز سرافگندگی نمی خواهد

۶

عذر شرمندگی ز روی تو ماه

جز به شرمندگی نمی خواهد

بنده جامی جز از در تو به گوش

حلقه بندگی نمی خواهد