جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

اگر از عشق همراهی نباشد

رهت را روی کوتاهی نباشد

به حکم عشق رو ره راکه جز عشق

درین ره آمر و ناهی نباشد

۳

مرا با کس ز بس مفتون عشقم

نزاع مالی و جاهی نباشد

گدای آگه از مقصود را میل

به نیل دولت شاهی نباشد

چنان خود را در آگاهی کند گم

کز آگاهیش آگاهی نباشد

۶

نسیم پرده کش از روی معشوق

بجز آه سحرگاهی نباشد

چه حاصل از هوای وصل جامی

گر از جانان هواخواهی نباشد