صوفی ز خانقه به خرابات می رود
زآفتکده به مأمن آفات می رود
عمر عزیزبی می و معشوق فوت کرد
اکنون پی تلافی مافات می رود
نعلین هر دو کون کشیده ز پای سعی
موسی صفت به طور مناجات می رود
ما را طواف کوی مغان یاد می دهد
هر جا سخن ز سیر مقامات می رود
هر دم بلای نفی سوی بحر نیستی
دل بهر شست و شوی اضافات می رود
وانگه درون زورق الا گرفته جای
پاک از همه به ساحل اثبات می رود
جامی رود به میکده شب بی چراغ و شمع
این راه را به نور کرامات می رود