لعل لب تو اشک مرا خون ناب کرد
زان شیشه های سبز فلک پر شراب کرد
عکس رخت نمود در آیینه سپهر
نامش خرد به شب مه و روز آفتاب کرد
۳
مشتاق تو به چشمه خور می کند نظر
تشنه ز شوق آب هوای سراب کرد
دل کرد یاد روی تو و دیده اشک ریخت
هرگل که چید دل ز تو چشم گلاب کرد
فکر خط عذار و لبت صفحه دلم
پر خط گونه گونه چو پشت کتاب کرد
۶
می خواستم کمانچه زدن ریش زهد را
این کار را به کام دل من رباب کرد
جامی که در شباب ز می عهد کرده بود
پیرانه سر تلافی عهد شباب کرد