جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

هر لحظه نمایی به لباس دگرم رخ

گاه از بت فرخار و گه از لعبت خلخ

هر جا که کنی جلوه بود اهل نظر را

دیدار تو فرخنده و رخسار تو فرخ

اطوار ظهور تو بود ظاهر و باطن

بر ظاهر تن جلدی و در باطن آن مخ

جنبش همه از توست درین عرصه اگر خود

ناراست رود فرزین یا راست رود رخ

گر محبی دلهاست بالطافک یحیی

ورنافع جانهاست بانفاسک ینفخ

زین نکته مرا طعن تناسخ مزن ای شیخ

تکرار ظهورات بود این نه تناسخ

جامی مفکن با دگران نکته توحید

کز کلک تو اولی ست درین مسئله پاسخ