جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

ای پریرخ مرو از خانه ما

رحم کن بر دل دیوانه ما

در غم عشق تو افسانه شدیم

بنشین گوش کن افسانه ما

۳

ازمی عشق چو پیمانه پریم

لب بنه بر لب پیمانه ما

گنج حسنی چه طلسم انگیزیم

که شوی ساکن ویرانه ما

مست عشقیم و دهد ذوق دگر

بر رخت نعره مستانه ما

۶

نور جستیم ز شمع رخ تو

آتش انداخت به کاشانه ما

دید جامی سوی خالت گفتی

کی به هر مرغ رسد دانه ما