جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

ما مرید راه عشقیم و جوانان پیر ما

التفات خاطر پیران بود تدبیر ما

زآب چشم ما کند زنجیر سازی باد آه

تا کشد سرو قدت را پای در زنجیر ما

۳

«والضحی » باشد کنایت زان دوزخ «والشمس » نیز

در بیان حسن تو واضح بود تفسیر ما

خامه بشکستیم و لب بستیم از اسرار عشق

کان نه در تحریر ما گنجد نه در تقریر ما

تیر تو غمزه ست و تیر ما دعای نیم شب

تیر خود انداختی می کن حذر از تیر ما

۶

گرز جیب گل نیاید نکهت پیراهنت

باد در گلگشت بستان خار دامنگیر ما

گربرآن در رفت تقصیری زما اینک رسید

اشک جامی تا بخواهد عذری از تقصیر ما