ما مرید راه عشقیم و جوانان پیر ما
التفات خاطر پیران بود تدبیر ما
زآب چشم ما کند زنجیر سازی باد آه
تا کشد سرو قدت را پای در زنجیر ما
۳
«والضحی » باشد کنایت زان دوزخ «والشمس » نیز
در بیان حسن تو واضح بود تفسیر ما
خامه بشکستیم و لب بستیم از اسرار عشق
کان نه در تحریر ما گنجد نه در تقریر ما
تیر تو غمزه ست و تیر ما دعای نیم شب
تیر خود انداختی می کن حذر از تیر ما
۶
گرز جیب گل نیاید نکهت پیراهنت
باد در گلگشت بستان خار دامنگیر ما
گربرآن در رفت تقصیری زما اینک رسید
اشک جامی تا بخواهد عذری از تقصیر ما