جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » مثنویات » شمارهٔ ۱ - یک مثنوی

به نام خدایی که پست و بلند

ز خورشید فضلش بود بهره مند

فرازنده این کهن بارگاه

فروزنده مشعل مهر و ماه

کریمی که از طارم کبریا

چو شد سایه گستر درین تنگنا

ز فر خود آن سایه را مایه داد

لقب شاه عالم پناهش نهاد

جهان را ز صد گونه فرسودگی

در آن سایه بخشید آسودگی

چو منشی عقل آن تمنا کند

که تاریخ اقبالش انشا کند

فلک حل کند بهر عز و شرف

زر مهر در لاجوردی صدف

عطارد کشد خامه افتخار

کشد نقش بر صفحه روزگار

الا تا بود چرخ عالی نهاد

ازان نقش این صفحه خالی مباد

شهی تاجور بر سریر سرور

بماناد پاینده تا نفخ صور