جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۳۰

چنان ز خلق ملولم که تا به چشم نیاید

مرا خیال کسی روز و شب ز خواب گریزم

به سایه چون روم از تاب آفتاب یقین دان

که من ز سایه خود نی ز آفتاب گریزم